مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
ای آنکه هـسـتیام شـدهای از قـدیمها ای عاشقِ تو حـضرتِ عـبدالعـظیمها تـاریـکـیِ جـهـانِ مـرا نـورِ مُـطـلـقی ای جان فـدایِ رویِ تو یا ایهـا النـقی در گوشه گـوشۀ همه عـالَـم نوشتهاند بنگَر که در متونِ کُهـن هم نوشتهاند : ازبس که سبکِ بَخشش و لطفَش جوادی است گاهی تـوکلِ مُـتـوکِـل به هـادی است بیشک همیشه بخششِ تو عاری از چِراست ثروت همیشه نزدِ گدایانِ سامـراست ای خاکِ پـات سُـرمۀ چـشـمِ امـیـرها سَـر مینـهـنـد پـای قـدومِ تو شـیـرها بعد از تو بس که دل به تو حسِ نیاز کرد صوفی نهاد دام و سَـرِ حُـقّه باز کرد یک عده با تو گرچه کمی هم قبیلهاند در پُشتِ دین و اسمِ شما غرقِ حیلهاند بـیـزارم از تـمـامیِ اربـابهای شهر دلخـسـتهام ز جعـفـرِ کـذابهای شهر با سیبِ سرخِ حیله همه ناتـوان شدیم ننگـا به ما که آدمکِ این و آن شـدیم از بس که خیری از همه عالم ندیده است این جامعه به جامعه خواندن رسیده است آقـا؛ پـدر بـزرگِ گُـلِ آخـریـن تـویی یعنی برای خـواندنِ او بهـترین تویی تا از قـفـس تمامِ جـهـان را رهـا کنی باید خودت برای ظهورش دعـا کنی با یک دعای خود غم ما را مَحار کن با یک دعای خود دلِ ما را بهار کن بیتو بـهـار قـسـمـتِ مـردم نـمیشود هادی اگر تویی که کسی گُم نمیشود هادی شدی که بر همگان سَر شویم ما هادی شدی که از همه برتر شویم ما هادی شدی که جَلدِ غـمِ سامـرا شویم هـادی شدی شما که کـبـوتر شویم ما گمراه شد هرآنکه از این طایفه جداست هادی شدی که پیـروِ حـیـدر شویم ما هادی شدی که که فاتحِ دلها شوی و بعد از عاشـقـانِ فـاتـحِ خـیـبـر شـویـم مـا هـرکس غـلامِ خانِ شما شد امـیر شد هادی شدی که خود همه دلبر شویم ما هادی شدی که در همۀ کوچههای شهر از بـانـیـانِ روضـۀ مــادر شـویـم مـا زخمِ زبان زدن به تو جور است دائماً وقتی که هم علی شدهای هم ابالحـسن آه ای امـامِ شاعـرِ ما شـاعران سـلام ای چارمینِ علی! گُلِ حیدر نشان سلام ای نــامِ دلــبــرانـۀ تـو ذکـرِ نـابِ مـا یک قطره از غدیریهات شد شرابِ ما گفتم شراب و ذهنِ من انگار پَر کشید هی جرعهجرعه روضۀ سَر بسته سَرکشید دنیای شعر و شاعـریام بیشراب باد بَـزمِ شـرابِ دفـتـرِ شعـرم خـراب باد شعرم به سَر رسید و به پای تو اشک ریخت وقتِ گریز شد به کجا میتوان گریخت؟ دندان گرفتهام به جگر! روضهخوان بَس است تنها برای کشتنِ ما خیزران بس است ای کـشـتۀ حـسـادت دنـیا حـسین جان ای تشنۀ مُـقـطَع الاعـضا حسین جان |